سحرگاهان ، غزال احساسم
میرمد از پس کوچه های خیال
خواب از چشمانم می رباید.
گویه های تنهایی نبشته بر حریر سبز
شاخه ای بوسه بر گونه ام می کارد
گلگون از شرم نگاهش،
وضو ی شوق می سازد رخسارم!
” دکتر قلی پور”
“دلنبشته هایی در نیمه شب های پاییزی”
سحرگاهان ، غزال احساسم
میرمد از پس کوچه های خیال
خواب از چشمانم می رباید.
گویه های تنهایی نبشته بر حریر سبز
شاخه ای بوسه بر گونه ام می کارد
گلگون از شرم نگاهش،
وضو ی شوق می سازد رخسارم!
” دکتر قلی پور”
“دلنبشته هایی در نیمه شب های پاییزی”
شعر زیبایی بود خوشمان آمد
متشکرم از حسن نظرتان ، ادعای شعر نداریم تراوش ذهنمان است به وقت غلیان احساس!