خیانت زناشویی: علل و درمان

index12

مقدمه

خیانت مساله­ای تکان دهنده برای زوج ­ها و خانواده­ها و پدیده­ای رایج برای درمانگران ازدواج و خانواده است (آتکینز، باکوم و جاکوبسن، 2001). هرچند ارتباط با شخصی غیر از شریک خود ممکن است بصورت جسمانی یا عاطفی باشد، اما نتیجۀ نهایی این است که زمان صرف شده بین یکی از زوجین با فردی خارج از رابطۀ زناشویی برای زوجها مساله­ای جدی خواهد بود (گلس، 2002). زمانی که وقت، انرژی و منابع برای حفظ رابطۀ دیگر سپری شود، رابطۀ اولیه در میزان صمیمیت و انرژی ضعیف خواهد شد (مولتراپ، 1990).

ارتباط با افراد دیگر، عموما بخش عمدهای از زندگی افراد را تشکیل می‌دهد. بزرگسالان نوعا در اقدام به تک‌همسری گزینی، در زمان جوانی بدنبال ایجاد یک رابطه صمیمانه انحصاری هستند (سیدمن و رایدر، 1994). تقریبا تمامی افراد متاهل یا کسانی که با شریک جنسی خود زندگی می‌کنند، انتظار دارند شریک آنها از نظر جنسی و احساسی به آنها وفادار باشد (جایامالا ماداثیل، دایا سینگ سندهو، 2008)، ولیکن میزان شیوع خیانت نیز بسیار قابل توجه است (لاوسون و سامسون، 1988; مایرینگ و اپلینگ- مک ورتر، 1986; پسترک، مارتین، و مارتین، 1985; اسپانیر و مارگولیس، 1983; تریاس و گیسن، 2000; ویدرمن، 1997).خیانت جنسی برای افراد در تمام سنین، یکی از عمده‌ترین دلایل شکستن قواعد ازدواج و تعهد است (شپارد، نلسون، و آندرولی- ماتیس، 1995) و به شدت بر عملکرد و ثبات رابطه اثر میگذارد (دریگوتاس، سفستروم، و جنتیلیا، 1999; ویزمن، دیکسون، و جانسون، 1997)، قواعد رابطه را برهم می‌زند، خلاف انتظارات طرف مقابل بوده؛ همچنین اعتمادی را که رابطه براساس آن شکل گرفته مخدوش می‌نماید (فلدمن و کافمن، 1999; هولمز و رمپل، 1989; پرویتی و آماتو، 2004). این خیانت‌ها ممکن است بعنوان یک عامل تسهیل‌کننده عمل کرده و نارضایتی‌های بنیادی در ازدواج را ظاهر سازد که این مشکلات درنهایت ممکن است منجر به طلاق گردد (کاپلان و سادوک، 2007).

هرچند وقوع روابط فرازناشویی از مطالعه­ای به مطالعۀ دیگر متغیر است، اما یک جنبه از این روابط پایدار می­ماند: تاثیری که بوسیلۀ خیانت بوجود می­آید می­تواند بطور چشمگیری روابط را ویران سازد. گذشته از تاثیر روانی خیانت بر روی هردو زوج (مانند احساس گناه، بی­وفایی، از بین رفتن اعتماد، از دست دادن هویت و خشم)، اثرات روانی دیگری از قبیل استرس، تحلیل رفتن و بی­قراری مزمن خواهد گذارد (اسپرینگ، 1966). درنتیجه برای درمانگران ازدواج و خانواده اهمیت دارد که فرایندی را که در خانواده و ازدواج­ها حداقل یکی از اعضا درگیر خیانت می­شود را درک کنند.

عوامل مختلفی به خیانت ارتباط دارند. ابن عوامل عبارتند از جنسیت، سطح مذهبی بودن، ارزیابی رضایت از رابطه و سهل­گیری در روابط فرازناشویی (آتکینز، باکوم و جاکوبسن، 2001؛ باس و شاکلفرد، 1997؛ الیور و هاید، 1993؛ تریز و گاسن، 2000). با این حال اثر این عوامل بر روی خیانت نشان داده شده است که از مطالع­ای به مطالعۀ دیگر متفاوت است. تحقیقات اخیر کشف کرده است که مدیریت اضطراب ممکن است همچنین عاملی در احتمال درگیر شدن در خیانت شود یا خیر(مولتراب، 1990).

تعریف خیانت: تعریف خیانت حداقل 20 سال موضوع بحث در ادبیات محققان بوده است. علی رغم تعریف خاصی که از سوی بعضی محققان (یعنی تامپسون، 1984) مبنی بر “درگیری آلت تناسلی” (ص 36) بعنوان یک مؤلفه ارائه شده­استف هنوز عناصر مبهمی از آن وجود دارد (ویکس و دیگران، 2003). هرجند سکس تناسلی یقیناً از سوی بسیاری خیانت محسوب شده است، تکیه صرف به این مشخصه از شمول رفتارهای دیگر از قبیل بوسیدن، نوازش، یا رابطۀ عاطفی که در انحصار شریک اولیه است ممانعت می­کند. این معیارهای خاص برای زوج­ها و درمانگران محدود کننده است (ویکس و دیگران، 2003). نتیجۀ این چالش­ها، اذعان محققان، درمانگران و زوج­ها به تعریف گسترش یافته­ای از خیانت است. یعنی تعریفی که از عواطف و رفتارها (پیتمن، 1989؛ اسپرینگ، 1996) و نیز راز بودن بعنوان یک مؤلفه (لوسترمن، 1998) تشکیل یافته باشد. در این بین تعریف ویکس از خیانت بخاطر در بر گرفتن انواعی از موقعیت­های دوتایی، ارتباط­های سازمانی را بر می­گزینیم. اما ابتدا تعاریفی را که بنظر محدود کننده می­باشند را بررسی می­کنیم:

 

1- تعریف تامسون (1984): ” ارتباط جنسی تناسلی خارج از ازدواج، بدون آگاهی یا رضایت همسر”.

2- تعریف کاپلان و سادوک (2007): خیانت تحت عنوان زنای محصنه بعنوان ” ارتباط جنسی با شخص سوم خارج از روابط زناشویی”.

3- تعریف ویکس (2003): ” تخطی از پیمان مفروض یا بین شدۀ بین زوجین در مورد انحصاریت عاطفی و جنسی”.

حال اگر تعریف­ها و جنبه­های مهم خیانت از سوی پیتمن (1989) ، اسپرینگ (1996) و ویکس (2003) را از نظر بگذرانیم می­توان خیانت را چنین تعریف کرد:

«تخطی ار پیمان مفروض یا بیان شدۀ بین زوجین در مورد انحصاریت عاطفی و جنسی که بصورت یک راز، بدون آگاهی و رضایت طرف مقابل صورت می­گیرد».

این تعریف دارای ویژگی­هایی است:

1- شامل شدن مسائل مرتبط با خیانت عاطفی یا هیجانی

2- محدود نشدن به روابط دگرخواهانه

3- احترام گذاشتن به تعریف زوجین از خیانت

4- عدم آگاهی، رضایت و ترس از افشا شدن ویژگی و معیار مهم برای خیانت محسوب می­شود.

گونه شناسی خیانت: گذشته از تنوع در تعاریفی که از جنبۀ تعریف خیانت منتشر شده است، تنوع وسیعی در تایپولوژی درمان آن نیز وجود دارد. ویکس و دیگران (2003)، در بازبینی اخیر چنین انواعی، 8 گونه شناسی متفاوت و جدا مبتنی بر مدل­های خیانت را فهرست کرده­اند. هرچند این گونه­شناسی­ها وسیع هستند اما به چند دلیل دارای مسأله هستند: 1- گرایش به وجود تفاوت وسیع بین آنها وجود دارد. 2- در ایزوله کردن طرف مقابل ایجاد شده اند. 3- عمدتاً بر اساس عقیده و مشاهدات بالینی مبتنی هستند تا پژوهش. نتیجه اینکه بهره­گیری از چنین گونه­شناسی­هایی بطور معناداری محدود به محیط­های بالینی هستند. تنها گونه­شناسی که از لحاظ تجربی دارای اعتبار است، گونه­شناسی ارائه شده توسط دریگوتاس و دیگران (1999) است: عاطفی (صرف انرژی، زمان و صمیمیتی که در انحصار شریک نخست بوده است)، جسمانی (رابطۀ جنس با فردی خارج از رابطۀ اصلی)، و ترکیبی از آندو. در ضمن گونه­ای دیگر از روابط فرازناشویی بنام خیانت یا سکس اینترنتی وجود دارد(هرتلین، 2003) که می­تواند گونه­شناسی فوق را نیز در خود جای دهد. طبقه­بندب هامفری (1987) برای ملاک قرار دادن نوع رفتارها به عنوان طرح کلی توصیف خیانت در مقابل با رفتارهای عادتی نیز در خور توجه است که لوسترمن با اضافه کردن یک معیار دیگر و قلمداد کردن خیانت بعنوان درگیری فرازناشویی بجای رابطۀ جنسی فرازناشویی آنرا گسترش داد:

مقایسۀ روابط کوتاه مدت با رابطۀ نامشروع بر اساس طبقه بندی هامفری

طبقه بندی هامفری

عادت

رابطه

زمان

کوتاه

گسترده

میزان وابستگی عاطفی

هیچ جنبۀ عاطفی ندارد

عموماً شدید حتی گاهی بنظر می­رسد شهوانی باشد.

ارتباط جنسی/ خودداری

همیشه جنبۀ جنسی دارد

می­تواند هردو مورد را در بر داشته باشد.

مخفیانه/ آشکار

مخفیانه

مخفیانه

یکطرفه با دوطرفه

می­تواند دوطرفه باشد ولی اغلب یکطرفه است.

می­تواند یکطرفه یا دوطرفه باشد

همجنس/ غیرهمجنس

عموماً غیر همجنس

می­تواند به هردو شکل باشد اما اغلب غیر همجنس است.

تعداد شرکای جنسی

به تعداد زیاد

یکنفر، گرچه در طول زمان می­تواند ارتباط مداوم باشد.

اقتباس از کتاب «زوج درمانی، مایکل هاروی، 2006».

رفتارهای عادتی به رفتارهای فرازناشویی، نتیجۀ بی­نظمی شخصیتی عمیق است و به شکل زنا نمود پیدا می­کند و اغلب یک رفتار برنامه­ریزی شده می­باشد. این عمل نوعی وسواس است. یافتن، همبستری و سپس فراموشی بیشترین لذت ممکن را در پی دارد. از نظر یک زناکار، زن یک شیء محسوب می­شود و این درحالی است که همسرش، او را فردی ایده­آل، جالب، خوب و خانواده­داری بی­نظیر تصور می­کند.

فراوانی و آمارهای مربوط به خیانت: خیانت زناشویی، دارای تاریخچه طولانی در حیات انسان است (هاروی، 1995) و مطالعات بسیاری دلایل و شیوع روابط جنسی “خارج از رابطه زناشویی” را بررسی کرده‌‌اند (بنکز، 2001). آمارهای موجود در رابطه با شیوع خیانت در روابط زناشویی، متفاوت است. درصد این روابط در ایالات متحده بین 26 تا 70% برای زنان و 33 تا 75% برای مردان متغیر بوده است (داپری، وایت، اولسن، و لافلور، 2007; پلات، نالبون، کاسانووا، و وچلر، 2008). اگرچه این نوع روابط جنسی عمدتا به طور پنهانی انجام می‌شوند، بررسی‌های تجربی دیگری نرخ آن را در طول دوران زندگی زناشویی بین 30 تا 60% برای مردان و بین 20 تا 50% برای زنان تخمین زده‌اند (گلاس و رایت، 1992; کینسی، پومروی، و مارتین، 1948; کینسی؛ پومروی، مارتین، و گبهارد، 1953; هانت، 1974; آثاناسیو، شاور، و تاوریس، 1970; لوین، 1975; پترسن، 1983). این آمار و ارقام با تحقیقات پیشین کینزی در اواخر دهه 1940 همخوانی داشته و تفاوت چشمگیری نشان نمی‌دهد (لامن و همکاران، 1994، ویدرمن، 1997; الگییر و الگییر، 1995).

بر اساس مطالعات کینزی تقریباً 50 % مردان و 26 % زنان در مقطعی از ازدواجشان رابطۀ نامشروع داشته­اند (کینزی، پمروی و مارتین، 1948؛ کینزی، پمروی و گبهارد، 1953 ). گلس و رایت (1992) به این نتیجه رسیدند که 41 % مردان و 25 % زنان حداقل یک رابطه نامشروع را تجربه کرده­اند، اما او حدس می­زند کمتر از 10 % افراد متأهل خیانت می­کنند. تحقیق دیگری توسط اسمیت (2002) انجام گرفته که مؤید یافته­های قبل می­باشد. با توجه به اینکه آن آمارها بخشی از یک مطالعه آماری طبیعی است که بیش از 1200 نفر به آن پاسخ داده و مرتباً تکرار شده­ اند، بنظر می­رسد که یافته­های آن کاملاً مستند باشد.

عوامل: تحقیقات انجام شده در رابطه با خیانت حاکی از آن است که دلایل متعددی را می‌توان برای اقدام افراد به چنین کاری برشمرد، ازجمله نارضایتی در رابطه فعلی، تمایل و اشتیاق برای تنوع یا هیجان جنسی، انتقام، خشم یا حسادت، احساس عدم امنیت یا نامطمئن بودن درمورد رابطه، همنشینی و صمیمیت، بلوغ نایافتگی و کمبود تعهد، علاقه مفرط برای برقراری رابطه عاشقانه با فرد خارج از رابطه زناشویی، نارضایتی جنسی، افزایش عزت نفس، ناتوانی در کنترل وسوسه‌ها، در دسترس نبودن همسر، مصرف دارو یا الکل (بانک، 1980; دریگوتاس و همکاران، 1999; فلدمن و کافمن، 1999; فلدمن و همکاران، 2000; گلاس و رایت، 1988; روسکو و همکاران، 1988). علاوه بر دلایل مذکور، ادبیات موجود دررابطه با انگیزه‌های ارتکاب به خیانت متغیرهای دیگری را نیز منجمله سن، تحصیلات، وجود فرصت‌ها، طول مدت رابطه، تاریخچه طلاق، مذهبی بودن، رضایت از رابطه و عوامل و ویژگی های شخصیتی را در این زمینه موثر دانسته‌اند (آتکینز و همکاران، 2001; گریلی، 1994).

خیانت و شخصیت: نقش عمده‌ای را در بسیاری از زمینه‌های زندگی ایفا می‌کند (لارسن و باس، 2002) درمانگران و نیز عموم مردم، عوامل شخصیتی را یکی از عوامل سببی اهتمام افراد به خیانت می‌دانند (باس و شکلفرد، 1997). امرورزه مدل پنج عاملی در ارزیابی شخصیت یکی از رویکردهای مسلط را در حیطه شخصیت به خود اختصاص داده است. مدل پنج عاملی مک گری و کوستا شامل پنج بعد اصلی شخصیتی است. این عوامل عبارتند از: برونگرایی، توافق­پذیری، وظیفه‌شناسی، نوروزگرایی و تجربه پذیری (وید و والش، 2008). نوروزگرایی عموما نداشتن سازگاری روانی، بی‌ثباتی احساسی و کنترل پایین خلق تلقی می‌شود (جاج و همکاران، 1999؛ پیبادی و گلدبرگ، 1989). برونگرایی تجربه احساسات مثبت است و عمدتا شامل خصوصیات اجتماعی، مسلط و فعال بودن می‌باشد (بوت‌وین و همکاران، 1997؛ پیبادی و گلدبرگ، 1989؛ جاج و همکاران، 1999). تجربه پذیری را هوشمندی، خلاقیت، ارزش‌های فرهنگی، کنجکاوی، توانایی ادراک و بصیرت تعریف کرده‌اند (جاج و همکاران، 1999؛ پیبادی و گلدبرگ، 1989). توافق‌پذیری، شامل صفات همکاری، سخاوتمندی، اعتماد و گرمایش فردی می‌باشد (بوت‌وین و همکاران، 1997؛ جاج و همکاران، 1999؛ پیبادی و گلدبرگ، 1989). وظیفه‌ شناسی به صفات سازماندهی، سخت‌کوش و ساعی بودن اطلاق می‌شود (بوت‌وین و همکاران، 1997؛ جاج و همکاران، 1999؛ پیبادی و گلدبرگ، 1989). کوزک (1996) عنوان نمود که افرادی که در این مقیاس‌ها با همسر خود همبستگی دارند، رضایت زناشویی بیشتری را تجربه می‌کنند. بعلاوه، نداشتن شباهت در مقیاس‌های پنج گانه، با خیانت و یا نارضایتی زناشویی مرتبط است (اورزک و لانگ، 2005). تحقیقات تجربی بسیاری نشان داده‌اند که نه تنها این مدل ارزیابی صحیحی را از شخصیت به دست می‌دهند؛ بلکه همچنین ابعاد آن در طول عمر افراد نسبتا پایدار هستند (سولدز و وایلانت، 1999) و تاحدودی نیز ارثی‌اند (لوهلین، مک‌کرا، کوستا و جان، 1998).

تبیین: باس و شکلفرد (1997) ارتباط نیرومند و مستقیمی را بین شخصیت و احتمال ارتکاب به خیانت یافتند. آن عامل وظیفه شناسی را باثبات‌ترین عامل پیش‌بینی کننده خیانت معرفی کرده‌اند. افرادی که در مقیاس وظیفه‌شناسی نمره کمتری را به دست می‌آوردند، به احتمال بیشتری مرتکب خیانت می‌شدند (اشمیت، 2004)؛ این یافته حاکی از آن است که این افراد تمایل دارند کمتر سازماندهی شده و قابل اعتماد باشند (کاسکا و مک کرا، 1992؛ هوگان و وانز، 1997). باس و شکلفرد (1997) نیز گزارش کردند که افراد دارای نمره پایین‌تر در مقیاس وظیفه‌شناسی، بیشتر خیانت می‌کنند.

فردی که وظیفه‌شناس و وجدان‌گراست، احتمال بیشتری وجود دارد که علیرغم تعارضات در رابطه بماند و در برابر وسوسه‌های محیط مقاومت کند؛ درنتیجه این افراد به احتمال کمتری خیانت می‌کنند (بارتا و کین، 2005).

هندریک و هندریک (1987) به این نتیجه رسیدند که عدم بازداری و تجربه پذیری در مقابل تجربیات متفاوت، با خیانت در روابط ارتباط دارند. البته تحقیقات دیگری نیز نتایجی عکس این مطلب را مطرح نمودند، برای نمونه، شاور و برنان (1992) طی بررسی‌های خود دریافتند که گشودگی کمتر، منجر به رضایت کمتر و درنتیجه تعهد کمتر در روابط صمیمانه می‌شود.

کسانی که در مقیاس برونگرایی نمره بالاتری کسب کردند، بیشتر مرتکب خیانت می‌شدند؛ این یافته حاکی از آن است که آنها اجتماعی‌تر و فعال‌تر هستند و از طریق خیانت، تحریک و تهیج بیشتری می‌یابند که از کسل شدن و افسردگی جلوگیری می‌کند (هندریک و هندریک، 1987). برونگرایی همچنین نیازمند سرمایهشگذاری کمتری در رابطه است. از آنجا که افراد برونگرا بدنبال تحریک و هیجان هستند، کمتر متعهد میششوند که در نهایت منجر به خیانت می‌شود (دریگوتاس و همکاران، 1999؛ راس بالت، 1983).

توافق پذیری، با تمایل به خشنودسازی دیگران و وابستگی ارتباط دارد (جاج و همکاران، 1999؛ پیبادی و گلدبرگ، 1989). اورزک و لانگ (2005) دریافتند که خیانت کاران توافق‌پذیری بسیار بالاتری نسبت به کسانی که خیانت نمی‌کنند دارند. شاید بتوان برای توضیح این مطلب از مدل سرمایه‌گذاری راس بالت (1983) استفاده کرد؛ اگر خیانت‌کاران خود را توافق‌ پذیرتر تلقی می‌کنند، خیانت را می‌توان اینگونه توجیه کرد که فرد خود را فداکارتر و ایثارگرتر از دیگری می‌داند و احساس می‌کند از وی سوء استفاده شده است، و از طریق خیانت بدنبال تلافی است. بوتوین و همکارانش (1997) نیز به این نتیجه رسیدند همسرانی که توافق‌پذیرتر هستند، رضایت زناشویی بیشتری دارند و به احتمال کمتری خیانت می‌کنند.

به نظر می‌رسد که عامل توافق‌پذیری بر رضایت از رابطه تاثیرگذار است. فردی که در مقیاس توافق‌پذیری نمره کمی می‌گیرد، احتمالا در برابر تعارض‌هایی که در رابطه بوجود می‌آید، با خشم واکنش نشان می‌دهد. مشاهدات نشان می‌دهد که خشم بعنوان انگیزه‌ای برای خیانت عمل می‌کند (گلاس و رایت، 1988).

افراد نوروتیک و کسانی که سبک دلبستگی اجتناب دارند (کسانی که از دیگران فاصله می‌گیرند)، دارای ثبات احساسی کمتری هستند، توافقپذیری پایین‌تری دارند و در عامل تجربه پذیری نیز نمره کمتری کسب می‌کنند؛ به احتمال بیشتری به روابط کوتاه‌ مدت‌تر می‌پردازند و میزان رضایت و تعهد آنها عموما پایین‌تر است (شاور و برنان، 1992) که درنهایت منجر به خیانت می‌شود (فلدمن و کافمن، 1999). افراد نوروتیک کمتر در روابط خود احساس خوشنودی و رضایت می‌کنند (کارنی و بردبری، 1997)، احساس عدم امنیت می‌کنند و احتمال بیشتری وجود دارد که بصورت تکانشی رفتار کنند (مک کرا و جان، 1992)؛ چنین افرادی به احتمال بیشتری ممکن است خیانت کنند (بارتا و کین، 2005).

خیانت و تمایزیافتگی: تحقیقات اخیر نشان داده است که مدیریت اضطراب ممکن است عاملی در احتمال درگیری خیانت شود (مولتراپ، 1990).

تمایزیافتگی اصطلاحی است که توضیح می­دهد فرد چطور اضطراب را مدیریت می­کند (بوئن، 1978)، فرض می­کند که فرد به اضطراب از طریق واکنش به شیوه­ای طرح­دار (معروف به فرایند هیجانی) و یا از طریق انتخاب­های تمایزیافته پاسخ می­دهد. مولتراب (1990) و فریدمن (1991)، بطور آشکار اما نه تجربی، تمایزیافتگی و مشخصه­های حمایت­کنندۀ آنرا با خیانت مرتبط ساخته­اند. مولتراب (1990) مدعی است که تمایزیافتگی «قلب» خیانت است (ص 20). بخاطر تعادل تمایزیافتگی در وابستگی و استقلال، قابل فهم است که افرادی که در ایجاد تعادل دارای مشکل هستند بعنوان یک واکنش خود را از همسر خویش کنار می­کشند، شاید فرد دیگری را بیابند، مخصوصاً اگر قادر نباشد در حالی که در رابطه به او هستند مستقل باقی بمانند. مولتراب (1990) ادعا می­کند الگوهای چند نسلی، درهم آمیختگی، مثلث سازی و واکنش­پذیری هیجانی (تمام ویژگی­های تمایزیافتگی) به خیانت مربوط می­شوند.

میلفسکی و هرتلین (2000) دریافتند که تمایزیافتگی با خیانت مرتبط است. خصوصاً زنانی که سطوح بالای درهم آمیختگی و واکنش­پذیری عاطفی بالاتری دارند به احتمال بیشتری درگیر خیانت می­شوند مردانی که سطح بالای تمایزیافتگی را داشتند به احتمال بیشتری درگیر خیانت می­شوند.

اینطور می­توان نتیجه گرفت که افرادی که کمتر تمایزیافته هستند بیشار به لحاظ هیجانی واکنش­پذیر هستند، بیشتر با دیگران درآمیختگی دارند و در مدیریت اضطراب به این شیوه، افراد ممکن است بیشتر مستعد باشند از طریق درگیر کردن خود با شخص ثالث به اضطراب واکنش نشان دهند.

خیانت و مدل سرمایه­گذاری: مدل سرمایه­گذاری (راسبالت، 1980) مدل گسترش یافته تئوری عدم وابستگی کلی و تیبات (1978) است. این مدل می­گوید که واریانس سطوح تعهد به تصمیم­گیری جهت ماندن یا ترک کردن یک رابطه اثر می­گذارد و سه مؤلفه دارد: رضایت، کیفیت آلترناتیو و سرمایه گذاری. برآیند این سه مؤلفه ارزیابی ذهنی فرد از پاداش­ها و بهایی است که فرد از رابطه کسب می­کند.بنا به مدل سرمایه­گذاری راسبالت احتمال اینکه یک فرد بعنوان مثال به ماندن در یک رابطه ادامه دهد به این بستگی دارد که چقدر رابطه برای او رضایت بخش بوده است، جایگزین ها و آلترناتیوهای در دسترس او چقدر از نظر کیفیات مورد نظر وی برتری و جذابیت دارند و چه میزان فرد در رابطۀ اولیه و نیز رابطۀ دوم، منابع، انرژی و سرمایه­گذاری نموده است.

خیانت، دلبستگی و عشق:

ژولی فریکر (2006) در پایان­نامه دکتری خود تحت عنوان ” پیش­بینی خیانت، نقش دلبستگی، سبک­های عشق ورزی و مدل سرمایه گذاری” به بررسی رابطه خیانت با عوامل دلبستگی، عشق­ورزی و تعهد به ماندن در یک رابطه پرداخته است. پژوهش بر روی نمونه­ای 243 نفری متشکل از 174 زن و 69 مرد (با میانگین سنی 3/31 و انحراف استاندارد 9/11)، 20% افراد در رابطۀ فعلی درگیر خیانت و 42% آنها در برهه­ای از زندگی خود مرتکب خیانت شده بودند. نتایج تحقیق فریکو نشان داد که افرادی که سبک دلبستگی آنها ناایمن اجتنابی بود یا سبک عشق­ورزی آنها لودوس بود بیشتر بدنبال جایگزین­ها بودند و تعهد کمتری داشتند، بیشتر درگیر رابطۀ فرازناشویی بودند و برعکس آنهایی که سبک دلبستگی ایمن، سبک عشق­ورزی اروس، تعهد بالاتر داشتند کمتر درگیر رابطۀ فرازناشویی بودند.

درمان و مسائل درمانی

رازداری

بیماران به شیوه­های مختلفی به درمان مراجعه می­کنند. همسر خیانت پیشه ممکن است به تنهایی و یا کسی که به او خیانت شده است تنها مراجعه کند، اما پس از آشکار شدن مسأله هر دو با هم مراجعه کنند. گاهی ابتدا به خاطر یه مسأله به ظاهر نامربوط مراجعه می­کنند، اما به زودی متوجه می­شوند که به نوعی به مسأله خیانت اشاره می­کنند. تأکید بر مسأله رازداری در اولین جلسه دارای اهمیت است. نیاز به دلیل قانع کننده و محکمی است تا قانون رازداری، محور توجه قرار گیرد. گوتلیب (1995) خاطر نشان ساخته است که روان درمانی اساساً نوعی ارتباط بین بیمار و درمانگر با ضوابط اخلاقی نسبتاً آشکار است … « اولین وظیفۀ روانشناس در قبال مراجع این است که امنیت و استقلال مورد انتظار را تأمین نماید» (انجمن روانشناسی آمریکا، 1990). گوتلیب می­گوید (مارگولین، 1982) چهار مسأله بی­نظیر در سیستم درمان ارائه داده است که عبارتند از:

1- مراجع چه کسی است؟

2- اگر مراجع بیش از یک نفر است، درمانگر چگونه باید موضع بی­طرفی اتخاذ کند و تحت چه شرایطی به خاطر یکی از اعضای خانواده باید بهم بخورد؟

3- درمانگر چگونه با اعتماد به این مسأله بپردازد.

4- درمانگر چگونه با توافق اعلام شده کنار بیاید.

پیت من (1989) هیچ تضمینی برای رازداری نمی­بیند. او آشکارا می­گوید هیچ چیزی را مخفی نگه نمی­دارد و این عمل که آنچه شنیده شده است به طرف مقابل انتقال دهد کاملاً بجا و لازم است. لوستر من (2005) ضمن مخالف با نظر پیتمن معتقد است که در فرایند هر درمانی احتمال تغییر قالب وجود دارد. بنابراین آنچه را که به عنوان قرارداد به اطلاع بیمار می­رسانیم تأکید بر رعایت مسأله رازداری است. بنا به نظر او دلیل دیگر در مورد اهمیت مسأله رازداری، راهبردی ازدواج است:

«یکی از اهداف من این است که چنانچه فردی که خیانت می­کرده است سعی دارد به ارتباط خود پایان دهد، پس تمام توجه زوج متوجه مسائل زناشویی خواهد گشت، اما چنانچه متوجه شوم که همسر خیانت پیشه آماده پایان دادن به رابطه نیست، بصورت خصوصی او را ملاقات می­کنم تا مسأله حل شود. بطور کلی در یک جلسه، مسأله تداوم ارتباط پذیرفته می­شود؛ در اینجا مسأله رازداری خاتمه می­یابد و یا اینکه دو همسر در مورد پایان دادن رابطه به توافق می­رسند».

استرس پس از سانحه: بعد از اطلاع رضایت طرفین نسبت به مسأله رازداری، بررسی میزان شوک روانی و واکنش­های پس از آن در شخصیت فرد خیانت دیده دارای اهمیت است. بیشتر کسانی که به راز خیانت پی می­برند، دچار شوک روانی شدیدی می­شوند. آنها می­گویند هر مشکلی هم در زندگیشان وجود داشته است، هرگز انتظار چنین اتفاقی را نداشته­اند. میزان خشم، ارتباطی با جنسیت ندارد و مردها به اندازۀ زن­ها دچار شوک روانی می­شوند.

متأسفانه مطالعۀ دقیق معیارهای تشخیصی DSM-IV برایPTSD دقیقاً این شوک روانی را در بر نمی­گیرد. بنابراین بهتر است درمان از طریق DSM-IV برای سازگار نمودن آشفتگی، نگرانی، و احساس افسردگی گزارش گردد. اما لازم است هر دو زوج بدانند که شوک روانی امری طبیعی است و تغییرات موجود در ارتباط مستلزم بررسی و نحوۀ برخورد با پیامد آن است که شامل موارد زیر است:

1- مشکل بیدار ماندن یا مشکل خوابیدن

2- زودرنجی و غلیان خشم

3- مشکل تمرکز

4- هوشیاری بیش از حد

5- واکنش بهت زدگی و وحشت زدگی شدید

6- واکنش فیزیولوژیک در مقابل حوادثی که شبیه و یا یادآور یکی از ابعاد رویداد است (ناتوانی درتماشای یک فیلم با موضوع خیانت).

مسلماً فردی که به او خیانت شده است، خود را قربانی رفتار همسر می­داند، اگر درمانگر این احساس را تصدیق نکند، نمی­تواند بخوبی با مراجع کار کند. بهمین ترتیب اگر بیمار پس از طی مراحل درمان همچنان احساس قربانی شدن بکند موفقیت چندانی حاصل نشده است. این وظیفۀ درمانگر است که به آنها کمک کند، بدانند که این احساس ناشس از شوک وارده است. شیوه­های فراوانی برای کمک به کسی که به او خیانت شده تجویز گردیده است تا این مرحلۀ خطرناک و حساس یأس و سرخوردگی پشت سر گذاشته شود. بنابراین شیوه­های درمانی نه تنها نسبت به مسائل عاطفی حساس­اند بلکه ویژگی آموزشی درمانی نیز دارند.

هردو نفر می­خواهند که شوک حاصله کی و چگونه پایان خواهد یافت. بنابراین باید یادآور شد که زوج­ها با همدلی می­توانند مرحلۀ بهبودی را آغاز کنند. درمانگر باید برای همسر خائن توضیح دهد که او می­تواند نقش مهمی در کمک به کسی که به او خیانت شده است، ایفا نماید. او نیاز دارد تا عصبانیت، ناراحتی و فشار روانی خود را بر سرش خالی کند و به سؤالاتش صادقانه پاسخ داده شود. این مرحله در کسب مجدد اعتماد بسیار ضروری و مهم است (لوسترمن، 1989).

در درمان خیانت اهداف باید سه مرحله­ای باشد (لوسترمن، 1995- 1989). گرچه هر مرحله به مسائل خاص درمانی می­پردازد، بعید بنظر می­رسد که آرام و یکنواخت باشد. حتی گاهی درمانگر فکر می­کند فقط با مرحلۀ اول سروکار دارد، گاه گاهی وارد مرحلۀ اول و دوم می­شود. یک عامل در درمان موفقیت آمیز این است که می­توان مرحلۀ دو و سه را قطع نموده و به مرحلۀ بعد از مشکل برگشت، تا زوج­ها توانایی لازم برای برخورد با مشکل را کسب کنند.

مرحلۀ اول: کسب مجدد اعتماد

شوک روانی اولیه ناشی از بی­اعتمادی شرح داده می­شود. فرد خیانت پیشه ترغیب می­شود تا به توجه به حمایت فردی که به او خیانت شده است بپردازد. هر سه مرحله کار کاملاً برنامه ریزی شده است. پس زوج وظائف خاصی را پیش رو دارد. البته باید تأکید نمود که این کار تضمینی برای نجات زندگی زناشویی نیست و فقط فرصتی برای بررسی تحول است. پس نتیجۀ مطلوب یک زندگی بهتر یا طلاق مناسب­تر است.

فرایند تعدیل خشم و رنجش فردی که به او خیانت شده برای زوج و درمانگر بسیار دشوار است، زیرا نگرانی شدیدی ایجاد می­کند. روشی که هردو طرف خیانت را در نظر داشته باشد سرشار از تنش است. در این مرحله تئوری در حال رشد در مورد «هیجان» ابراز شده (EE) برای درک درمان مفید است. درک پدیدۀ « هیجان ابراز شده» و ارتباطش با خیانت مرتبط با PTSD یکی از ابعاد مهم آموزش روانی درمان است.

فردی که به مسألۀ خیانت پی برده اغلب یک دوران خودافشایی را پشت سر خواهد گذاشت. حتی اگر این مسأله جزئی از ساختار شخصیتش نباشد. برخی از افرادی که خیانتشان آشکار شده نیز دچار «خودافشایی» می­شوند، بنابراین فردی که به خیانت پی برده است باید یاد بگیرد بجای برانگیختگی احساس، احساساتش را ابراز کند. اگر مرحلۀ اول طولاترین مرحله درمان باشد، اتفاق عجیبی نیست. مرحلۀ اول اغلب احساس آسیب­پذیری و ضعف را افزایش می­دهد. فردی که خیانتش آشکار شده است، اغلب به خاطر گناه خود رنج می­برد و گاه نیز بخاطر از دست دادن رابطه دچار افسردگی می­شود. پس او نیز به حمایت­های درمانی نیاز دارد تا بتواند همسرش را از لحاظ عاطفی حمایت کند.

 

مرحلۀ دوم: بررسی عوامل مستعد کننده

این مرحله برای درمانگر سیستمی آشناست. در این مرحله نگاه به مسائل دوران نامزدی و ازدواج، توجه خاص به تعارضات و چگونگی کنترل آن و مسائل خانواده اصلی بسیار مهم است. عجیب است اگر خانواده­ای که در آن رابطۀ فرازناشویی وجود داشته، ادعا کنند که اختلافی در زندگی نداشته­اند. بررسی دقیق نشان می­دهد که هریک از آنها افکار و احساسات خود را در مورد مسائل مهم ابراز نداشته­اند. بنابراین این مسائل هرگز حل نشده­اند و در صورتیکه امکان کمک به زوج، برای کشف و پردازش این مسائل وجود دارد که مسائل مربوط به خانواده اصلی بررسی گردد.

بطور مثال یک زوج بیان نمودند که مسائل مربوط به ازدواج و برنامۀ ازدواجشان بخوبی پیش رفته است. فقط زن که مادرش رفتار بسیار منتقدانه­ای داشته است. پس مشخص شد که مادرش با ازدواجشان مخالف بوده، اما همسرش نمی­دانست که در دوران نامزدی تحت چنین فشاری بوده است. مسألۀ خودافشایی فردی می­تواند دلیل مهمی برای شروع خیانت باشد بخاطر اینکه زوج­هایی که خیانت می­کنند کاملاً آگاه­اند که مورد سرزنش قرار خواهند گرفت، بنابراین مهم است که مراجع احساس بکند درمانگر تصمیم دارد منشأ خانوادگی را محور درمان قرار دهد.

یک تکنیک برای جلوگیری از این نگرانی استفاده از حس شوخ­طبعی است، مثالاً به این شکل عمل می­شود: از زوج بخواهیم شیر یا خط کنند که چه زمانی برای بررسی این مسائل آماده شوند. وقتی بررسی­ها ادامه یافت و موضوع خودافشایی ضعیف آشکار گردید، فرصت مناسبی برای مشکلات ناگفته قدیمی بوجود می­آید.

مرحلۀ سوم: آشتی

در این مرحله باید یادآور شد که هدف درمان تغییر کرده و موضوع درمان امکان حرکت بسوی زندگی بهتر یا طلاق است. در این مرحله امید می­رود که سرزنشی که از خصوصیات بارز مرحلۀ اول است، فروکش کرده باشد و زوج قادر به درک عواملی باشند که زمینۀ بروز خیانت را فراهم آورده است. موضوع این مرحله بهبود مهارت­های خودافشاگری و حل مسأله است.

با درک روشن مسائلی که ازدواج زوج را بغرنج نموده است آنها می­توانند تصمیم بگیرند که آیا زندگی بهتر و رضایت­بخش­تر را ادامه دهند یا امکان طلاق مناسب و بهتر را در نظر بگیرند.

بدیهی است زندگی بهتر مزایای بیشتری دارد و طلاق مستلزم بررسی مسألۀ تربیت فرزندان را ایجاب نموده و هر یک از زوجین را قادر می­سازد تا بهتر در مورد ارتباطات آینده از نظر انتخاب شریک و اخلاف فردی تصمیم بگیرند.

بررگرفته از سایت forgive4love.mihanblog.com


۳ Replies to “خیانت زناشویی: علل و درمان”

  1. با سلام. منابع و ماخذ مقالات شما مشخص نیست . مثلا در مقاله خیانت زناشویی در متن مقاله به منابع زیادی اشاره کردید اما در پایان مقاله رفرنس های کامل وجود ندارد. اگر ممکن است رفرنس های کامل در پایان مقالات بیاورید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.