والدینش طلاق گرفته اند و هر کدام ازدواج مجدد داشته اند پسرک اکنون با پدر و همسر پدر و یک برادر کوچک ناتنی اش زندگی میکند، اخر هفته ها حق ملاقات با مادرش را دارد و فقط همان آخر هفته ها مادرش میتواند پسرک را به مشاوره بیاورد،دستان پسرک تکه تکه کبود از آثار کتک های هفته قبل پدر میباشد که به جرم یک روز بیشتر ماندن نزد مادر به علت ترمیم دندان شکسته ، نوش جان کرده است!
با پسر که صحبت میکنم پدر را جادوگری زشت با عصای بزرگ میپندارد که وقتی خون جلو چشمانش را بگیرد هیچ نمیفهمد و فقط دستانش را جهت هر چه کاری تر زدن ضربه ها حواله اش میکند ،مثلا کتک هفته پیش به سمت دهانش نشانه رفته بود تا ترمیم دندانها را در دهان بچه خرد کند! و وقتی پسرک داستان کتک هایش را برایم تعریف میکرد دستانش ناخود آگاه به پس کله اش برده میشد و میگفت درد میکند وقتی این حرفها را میزنم، چون تمام نوازشهای پدر، پس کله زدن به پسرک هست . او از نادیده شدن و طرد روانیش برایم تعریف کرد و اینکه گویا او موجودی نامریی در خانه هست! از اینکه حق ندارد غیر از آخر هفته هیچ وقت دیگر با مادرش ارتباط ولو تلفنی یا پیامکی داشته باشد گفت….
+خانم من چکار میتونم برای شما انجام بدم؟
-میخواستم برای بهداشت بلوغ اش، شما راهنماییش کنید آخه پدرش ….
من اما چیزی بیش از بهداشت بلوغ را مورد نیاز این پسر میدیدم گفتم خانم پسرتان جدای از آسیبی که از طلاق و رفتارهای پس از طلاق شما و پدرش متحمل شده ، له شده ی روانی سوء استفاده های عاطفی و جسمانیش هست ، بنظرم بازد هدف درمانیمون روی این موضوع متمرکز کنیم ،ببینم برای شما مقدوره که بچه با شما زندگی کنه؟
یخ کرد و گفت نه خانم من الان موقعیتش رو ندارم فقط میتونم آخر هفته ها بیارم پیش مشاور!
من برای کودکی که هر لحظه مورد آزار جسمی و روانی قرار میگیره چه کار میتونم بکنم چه زره ای تنش کنم که ترکش کتک ها و تحقیر و توهین های پدر بهش اثر نکنه ،پدری که خود را ورای قانون خانواده میداند!