عدم تعهد

index

سفرهای کاریم ، گاهی تجارب بسیار زیبایی رو برام به ارمغان میاره تو این سفرهای کاری و تحصیلی ام بود که با دوستان و همکاران خوبی آشنا شدم که به صورت کاملن تصادفی همسفر بودیم و تو یه شهر زندگی می کردیم اما از هم اطلاعی نداشتیم و گویی این سفر نقطه اتصال ما با هم بود اما در کنار این تجربیات زیبا ، گاهی با زشتی های جامعه هم روبرو می شدم که می توانست مدتها ذهنم را به خود مشغول کند که کجای این گیتی هستم چه مسئولیتی بر عهده من است چرا این رویداد برای من و در جضور من باید به وقوع بپیوندد!؟

در هفته ای که گذشت باز یک سفر کاری و باز یک تجربه اماازنوع نا زیبایش، من معمولن با سواری هایی که از پایانه حرکت می کنند تردد می کنم و بنابراین در مدت چند ساعت حرکت معمولن اگر خانمی کنار م بنشیند بلاخره صحبتی رد و بدل می شود و باب آشنایی باز می شود و اینبار خانمی بیبی فیس اما تقریبن همسن من و با ظاهری کاملن فشن!  با من همسفر بود، اولش خوشحال بودم که یه خانم با من همسفره اما گویا مثل “جوجه رو آخر پاییز می شمرن “رو پر بیراه  نگفتن! القصه این خانم  خودش رو اصالتا همشهری ما ، اما ساکن و مقیم تهران معرفی می کنه و بعد شروع می کنه به ادا و عشوه آمدن برای آقای محترم راننده (که جوانی بودند  ایشان و صد البته متاهل ) و مسافر محترم دیگر که عاقله مردی حدودن 50 ساله که ایضا ایشان هم متاهل تشریف داشتند ( فضول نیستم ولی از استماع صحبت های این دو آقای بزرگوار متوجه تعیل آن جنابان شدیم!) ، از آنجایی که بنده خیلی افتخار مصاحبت با چنین بانوانی را نداشتم برایم کمی تا قسمتی تعجب برانگیز می نمایاند تا اینکه کار به استراحت و صرف شام در یک مجتمع پذیرایی بین راهی رسید ایشان همچنان با آقایان صحبت های بسیار عشوه گرانه داشتند و برایم جالب این بود که این آقایان به ظاهر موجه چقدر پایه این کار بودند ما رفتیم کمی به مایحتاج فیزیولوژیکی مان بپردازیم  نیم ساعت بعد آمدیم دیدیم این بانوی ظاهرن محترم همچنان سرگرم ، سرگرم کردن این آقایان می باشند ( در روانشناسی می گویند فرد تریت هیستریونیک یا نمایشی دارد) خلاصه سرتان را درد نیاورم بعد از صرف شام در ادامه مسیر بنده کمی کسالت بر من مستولی شد خواستم اندکی چشم برهم نهم بعد از نمی دانم  چند دقیقه من با صدای این خانم و آقایان محترم بیدار شدم که ای وای خانم دل بهم خوردگی پیدا کردند و ان آقایان محترم محض رضای خدا یکی نبات دهن خانم می گذارد و دیگری ( جوانک) فقط محض رضای خدا ها پشت این خانم را مالش می دهد که حالش جا بیاید دیگر انگار مرا برق سه فاز گرفته باشد دیوانه شدم خدای من دارم خواب می بینم یا بیدارم …

هیچی دیگه تا آخرش حتی با وجود اعتراض بنده این آقایان از دلسوزی های واقعا خدا پسندانه دست بر نداشتند من  دهاتی همچنان هم در کمای این واقعه بسر می برم که تکلیف آن زن معلوم بود اما واقعن چیزی تحت عنوان تعهد در این مردان کجا رفته آیا این دو مرد حتی لحظه ای به همسران خود فکر نمی کردند و برای لحظه ای حاضر نشدند از هوسرانی مسخره شان دست بکشند یعنی این مردان ما ( باور کنید این مردانی که من دیدم اصلن و کلن وجهه کاملن موجهی داشتند یعنی نمی شد آنان را جزء ادمهای بی تعهد یا هوسران تصور کرد) انقدر ارضای نیازهای فیزیولوژیک جنسی برایشان الویت دارد که حتی حاضرند تعهدی دیرین را که با همسر خود بسته اند زیر پا بگذارند با این اوصاف به کدامین مرد می شود اعتماد کرد ( باور کنید من اصلن قصدم توهین به جامعه مردان نیست اما به وفور این مصیبت اشاره می کنم که چقدر  قبح این مسئله برای مردمان ما بی ارزش و کمرنگ شده است من به شخصه به همه مردان راد مرد سرزمینم ارادت دارم و اگر احساس توهینی کردم بر من بیسواد ببخشایند اما اما واقعن متحیرم از کردکار این مردان که مثال غلط ” مشت نمونه خروار است ” شاید اینجا مصداق پیدا کند! یعنی مردان محترم شناگران قهاری هستند فقط آب در دسترس شان نیست که اگر بود چه شود!

در آخر توجه  همه افراد خیانت پیشه را به این تحقیق جلب می کنم باشد که تعهد و وفاداری سرلوحه همه زنان و مردان سرزمینم گردد.

http://banooye-irani.persianblog.ir/post/37/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.